غریبم خواندی آنشب آشنا بیگانه برگشتم .

منِ مهمان ز اخم سرد صاحبخانه برگشتم .

 

 

لبت جام شرابم بود و سهم روزگارم نه !!

عطش می کشت اما تشنه از میخانه برگشتم

 

به تدبیر و خرد در جمع خوبان شهره بودم تا.

بدنبالت روان شد عقل و دل دیوانه برگشتم.

 

خدایم را درون سنگهای کعبه گم کردم

خودم ،لبیک گویان از دل بتخانه برگشتم.

 

نمی دانم چه بود این لرزه ی چشم گسل خیزت

که سویت و محکم آمده ، ویرانه برگشتم

 

گمان کردم که با تو تا ابد پیمانِ جان دارم.

شکستی قلب و عهد و ساغر و پیمانه.

برگشتم .

 

رها_افرا_نیا

برگشتم منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

xiaomicover بخش بدنسازی اجناس فوق العاده سفارش طرح توجیهی دانلود جدیدترین فیلم های دوبله سایت فروشگاه خشکه روستاي زيباي پلام fun